شیرین نوشته های یه آسمونی!

همه چیز از این بالا...

شیرین نوشته های یه آسمونی!

همه چیز از این بالا...

...

هرگز کسی این چنین فجیع به کشتن خود بر نخواست که من به زندگی نشستم ...!



شاملو

میام میام....!

من می آیم...

تا آخرش با تو می آیم...

که تو را کم حرف کنم!
که دیگر نتوانی بهم بگویی "پایه" نیستم...

با تو می آیم... حتی تا موقع تبدیلم به میز تحریر یک نویسنده...

تا جاده ی بن بست...

و آسمان پر از هواپیماهای جنگی...

و دیگر هیچ!






صبح بخیییییییییییییر!

انتخاب با توست ، میتونی بگی : صبح به خیر خدا جان ! 
یا بگی : خدا به خیر کنه ، صبح شده ...! 



( وین دایر )



شرط عروسی!

یه  رسم باحال تازگی ها شنیدم!
  مال یکی از روستاهای خراسان جنوبیه... که وقتی یک دختر و پسر میخواهند با هم ازدواج کنند، عقدشون میکنند (واقعاااااااااا؟!!
 ) بعد اون آقا پسر باید دو سال بره تو شهر گدایی کنه و اگه دو سال این کارو بکنه، خانواده ی دختر میزارند تا با دخترشون عروسی کنه... .

بیچاره داماد! چه رسمیه ها...! اول زندگیشون با چی شروع میشه... 

چقدر خوبه!

It's a new day
New day

And it's evident...

Don't be afraid

This is your day  


.........


I wouldn't take back
Anything that I've gone through
I pray for strength
For anything that I'm gonna do
Whether it's joy or it's pain
I'm still okay
I'm gonna be alright
Because I'm not afraid
No I am brave...!


خیلی خوبه که آدم یه حس قشنگ بهش دست بده وقتی که تو کیفش ، دفترچه ای رو پیدا میکنه که توی اون، 24 بهمن پارسالش ، ی چیزی نوشته که " واسش مهم نیس چی میشه و آزاده و ..." و این اتفاق تو روز جمعه و یه هوای خیلی خوووووب بیفته و وقتی تنها  تو خیابونی و در حال خوردن (!) و یه عالمه حس خوب بهت دست میده و همش میخندی! طوری ک بقیه به عقلت شک میکنند...! 

و تو آروم تر تو دلت بهشون لبخند میزنی!