شیرین نوشته های یه آسمونی!

همه چیز از این بالا...

شیرین نوشته های یه آسمونی!

همه چیز از این بالا...

:دی

پریروز خیلی باحال بود !

یه امتحان ریاضی دادیم بعد کامل شدم   (فخر فروشی!)


بعد زنگ تفریح نمیدونم چندم بود که بارون گرفت! حالا ما هم از اول سال هیچکی زنگای تفریح نمیره تو حیاط! یعنی مگه اینکه چی بشه یکی دو نفر تو حیاط با هم راه برند! بعد موقع بارون هر 70 نفرمون ریخته بودیم اون جا   معلم ادبیاتمون هم یه لحظه اومد! بعد دستای هم دیگرو میگرفتیم و میدویدیم و جیغ میزدیم! یکی از بچه ها هم یه جا که یه عالمه آب جمع شده بود، خوابید! هی هم میپریدیم رو آب ها! بعد کلا دیگه خیلی بارون ندیده بازی(!) در آوردیم!! تو کلاس همه داشتند خودشونو خشک میکردند! 

شاد و خوشحال با لباسای خیس رسیدم خونه که خبر رسید یه سفر کرمان با دوستان رو افتادیم    تازه فردای اون روزم که تولد یولیا (ولکاوا) بود !! بعد دیگه خیلی خوب  بود    دلت سوخت؟!   (ژانر خوشی ندیده!)


خیر سرم 5 شنبه میخام المپیاد بدم! بچه ها نمیان مدرسه که خر بزنند بعد من اصا لای کتابامم باز نمیکنم    حتما موفق میشم!!!




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد