شیرین نوشته های یه آسمونی!

همه چیز از این بالا...

شیرین نوشته های یه آسمونی!

همه چیز از این بالا...

شعر "وقت پیاده شدن"

روزگارپیر!

نا امید از تلاش ثانیه...

زمان ! ساعت را بگیر ، عقربه ها را نگهدار و باخیال آسوده برو...

روزگار، جارو کن!

این عشق را ! و ثانیه را خلاص کن ...

نکند بمانی

نکند دیر گذری

نکند دلتنگ شوی

فراموش کن ...

آتش بزن ؛

ثانیه را ، دقیقه را ، ساعت را ، ماه را ، سال را ...

سال ها منتظرند ، روزگار زود باش!

جارو بیاور و اینجا را جارو کن

از نیستی ، از هر چه بوده و هست

خورشید دوباره طلوع کرده

 این ها را پاک کن

 زمان را ببر و در قفسی گوشه ی دنیا بگذار

نکند فرار کند ، نکند ثانیه را واسطه کند ...

روزگار! خودت را ببر ؛ با باد های این سرزمین نیستی...

این جا را خالی کن

 زمان را نگه دار

 وقت پیاده شدن است ...



پ.ن: نظری داشتین دربارش حتما بگین...!

نظرات 2 + ارسال نظر
عمو جون :دی 1390,07,24 ساعت 04:55 ب.ظ

خوب بود. ولی شعر نبود :دی
درسته تعریف شعر نوشته خیال انگیزه ولی هر شعری حتی سپید یه وزن و آهنگی داره... ولی این بعضی جاهاش کاملا نثر میشد


پ.ن : خودت انتقاد خواستی :سوت

مرسی از انتقادتون عمو جون!... ولی خب به نظر من یه وزن خاصی داره! شاید نحوه خوندن من با شما فرق میکنه!

عمو جون :دی 1390,07,26 ساعت 05:10 ب.ظ

آره احتمالا :بی دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد